چند شعر از بهار زبردست – ۱۳ ساله از ایران

بهار زبردست متولد مرداد ماه ۱۳۸۳ در شیراز است. از زمانی که نوشتن را آموخت و پا به دنیای کلمات گذاشت، نوشتن داستان و شعر را شروع کرد. چند شعر از او سال‌ها پیش در روزنامهٔ خبر جنوب و نیم‌نگاه چاپ شده و در سال ۱۳۹۳ در شب شعر دانشگاه علوم پزشکی یزد و در سال ۱۳۹۴ در گردهمایی شاعران جنوب در شهرستان جم نیز شرکت کرده است. بهار در زمینهٔ موسیقی در رشتهٔ ویولن نیز فعالیت دارد.

(۱)

تاریخ دستم را گرفت

اسکندر

از خطوط کف دستم

عبور کرد

او

ایران را می‌خواست

در جیبش بگذارد

او تخت جمشید را نسوزاند

او جهان را سوزاند

(۲)

ما خطی به شکل اتفاق‌ایم

که عبور می‌کنیم

از کلمات

(۳)

من در اتفاقی ناهنجار

از خط کلمات

عبور می‌کنم و به صبح

سلام می‌دهم

(۴)

خیره می‌شوم

به آسمانی

که هر شب

در فنجان ابری ستاره‌ها

قهوه می‌ریزد

فال آه می‌گیرد

با آسمان

که هیچ‌کس نمی‌داند

چقدر تنهاست

(۵)

امتحان می‌کنم

سکوت…  

درد کلمه‌ای

که اتفاق را

پنهان کرد

(۶)

لبخندت را

به کجا

انعکاس می‌دهی

وقتی

کسی صدایت را

درک نمی‌کند

(۷)

سکانس‌های فاشیست

عریانی درخت

رقص گندم‌زار

کدام واژهٔ مرا می‌خواند

تا رقصیدن گندم‌ها

تا عریان شدن درخت

تا…

مبادا

کلامی این سکانس‌ها را

مخفی کند

(۸)

باد

نه ابتدا دارد

نه انتها

باد

اولین و آخرین

قصه‌گوی آدم است

(۹)

با انگشتان ابری‌ام

روی خاک نوشتم

زندگی یعنی

سبز شدن

(۱۰)

پروانه

پر

پر

پر می‌زند

اما هیچ‌وقت

به آخر دنیا نمی‌رسد

(۱۱)

فردا

از همه سؤال خواهم کرد

حتی از همهٔ درخت‌ها

کودکی‌ام را

کجا جا گذاشته‌ام

__________________________________________________________

۱- این شعرها مربوط به چهار سال قبل (آبان ماه ۱۳۹۲) است، یعنی زمانی که بهار زبردست ۹ ساله بوده است.

ارسال دیدگاه